سیره‌ی فاطمی؛ درمانی برای فروپاشی نهاد خانواده

 

نویسنده: حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی عزتی
منبع:راسخون



 


امروزه غرب تلاش دارد با نابود کردن نهاد مقدس خانواده بر جوامع اسلامی سلطه پیدا کند. از این رو، تلاش می‌کند با سر دادن شعارهای فمینیستی و با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی خود، جایگاه زن را در خانواده تغییر دهد. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آن بانوی بزرگ تاریخ، الگویی برجسته برای زنان جامعه محسوب می‌شود. از این رو، زنان جامعه‌ی اسلامی به‌عنوان مربی انسانیت بایستی با تأثیرپذیری از بانوی دو عالم، جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. هرچند تمامی ابعاد زندگى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پُربار و نورانى است، نقش همسری و مادری آن حضرت در طول زندگى کوتاه و پُرثمرش از درخشانى خاص برخوردار است. از این رو، در این مطلب سعی داریم تا به مناسبت ولادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به گوشه‌ای از نقش مادری ایشان بپردازیم.

فروپاشی بنیان خانواده در غرب

امروزه غرب دچار فاجعه‌ای است که «فروریختن بنیان خانواده» خوانده می‌شود. اولین سؤالی که با شنیدن این جمله به ذهن متبادر می‌شود این است که ریشه‌ی فروپاشی نهاد خانواده در دنیای مدرن و فرهنگ موسوم به مدرنیته را چه می‌توان دانست؟ به نظر می‌رسد که ریشه‌ی این فاجعه را باید در «اومانیسم» (1) و یا به عبارت واضح‌تر «اصالت و خودبنیادی بشر» دانست. اومانیسم به معنای مکتبی که پرچمدار اصالت دادن به نفس امّاره، در مقابل اصالت ‌دادن به بندگی خداست.
با دقت در این مطلب که اومانیسم، بشر را به‌جای خدا، ملاک همه‌ی بدی‌ها و خوبی‌ها می‌داند، به این نتیجه‌ی بدیهی خواهیم رسید که «بد» آن چیزی است که بشر نخواهد و «خوب» آن چیزی است که بشر بخواهد.
اکنون باید پرسید آیا با وجود سیطره‌ی چنین فرهنگی، حفظ خانواده در غرب ممکن خواهد بود؟ و به عبارت دیگر، آیا می‌توان از یک سو به «اصالت نفسانیات» معتقد بود و از سوی دیگر «حفظ نهاد خانواده» را انتظار کشید؟! آن هم خانواده‌ای که شرط بقایش عدم حاکمیت نفسانیات است، زیرا که در حاکمیت نفسانیات هیچ جمعی به‌عنوان جمعِ همدل باقی نمی‌ماند؛ یا همه پراکنده‌اند و یا همه مقهور قدرت یک فرد قرار می‌گیرند که هیچ‌کدام از این دو نوع جمع، جمع خانواده نیست.
در یک تحلیل صحیح، هرگز نمی‌توان خانواده را مجموعه‌ای مرکب از اجزای پراکنده که در کنار هم گرد آمده باشند دانست، بلکه خانواده جمع یگانه‌ای است برای زندگی و پایداری در زیر پرتو مودت و رحمت حق. مسلماً با پذیرش تمدن غربی و «اومانیسم»، که ناخودآگاه در روح و روان افرادِ غیرموحد جریان می‌یابد، خانواده‌ای باقی نمی‌ماند.

فمینیسم و تهدید بنیاد خانواده

با توجه به شرایطی که در این دوران پیش آمده، زنان علاوه بر کار در خانه، امکان انجام کارهایی افزون‌تر از همسرداری و تربیت فرزند را نیز دارند. لذا موضوع حضور زنان در صحنه‌ی فعالیت‌های اجتماعی جدی است. البته فعالیت‌هایی که با شخصیت زن هماهنگی و سازگاری داشته باشد و اساساً با همین نگاه به زن است که معمار کبیر انقلاب اسلامی امام‌ خمینی (رحمت الله علیه) در وصیت‌نامه‌ی سیاسی- الهی خود می‌فرمایند:
«ما مفتخریم که بانوان و زنانِ پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‌های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند... این قیدها را [یعنی: سخت‌گیری‌های منجر به عدم حضور زنان در صحنه‌ها] دشمنان برای منافع خود، به ‌دست نادانان و بعضی از آخوندهای بی‌اطلاع از مصالح مسلمین به‌وجود آورده‌اند.»(2)
پس با نگاه دینی هرگز نمی‌توان از حضور زنان در صحنه‌های اجتماعی جلوگیری کرد، بلکه برعکس، این وظیفه‌ی آحاد جامعه است که بستر مناسب و طبیعی چنین حضوری را فراهم کنند که اگر این حضور در مسیر طبیعی خود جاری شود، نه تنها وظایف همسری و مادرانه‌ی زنان در خانه تحت تأثیرات منفی آن حضورها قرار نمی‌گیرد، بلکه جامعه از توانایی‌ بالقوه‌ی بانوان در حوزه‌های دیگر نیز برخوردار خواهد شد و زنان نیز دیگر احساس نخواهند کرد که جنس دوم هستند و در اجتماع از درجه‌ی پایین‌تری نسبت به مردان برخوردارند و یا احیاناً حقوق انسانی آنان ضایع شده‌ است که اگر چنین احساسی در آنان ایجاد شود، خسارت‌های زیانباری دامن‌گیر خودشان و خانواده و فرزندانشان خواهد شد.
اما در این میان، جنبشی برخاسته از مبانی اومانیستی به نام «فمینیسم» (3) با طرح شعارهای فریبنده‌ای همچون آزادی زنان و حضور آن‌ها در فعالیت‌های اجتماعی، مسیری را برای آنان تعیین می‌کند که با ایجاد احساس استقلال کاذب برای زنان در مقابل مردان، عملاً به ویرانی بنیاد خانواده می‌انجامد.
یکی از لوازم طبیعی نگاه فمینیستی، پست‌انگاری پدیده‌ی زایش برای زن و تربیت فرزند است. با این نگاه تمام آنچه در طول تاریخ بر زنان گذشته است، ظلمی است که از سوی مردان به‌عنوان جنس خشن و سلطه‌گر بر زنان به‌عنوان جنس ضعیف و مظلوم رفته است و اینکه زنان در خانه مانده و همسرداری و مادری کرده‌اند، نه مسیری طبیعی، بلکه از روی اجبار و اضطرار بوده است! که در پاسخ به این قضاوت باید گفت: نگاه این‌چنین نسبت به گذشته‌ی زنان، آن ‌هم توسط کسانی که داعیه‌ی دفاع از حقوق زن دارند، خود ظلم مضاعفی است نسبت به زن!